نه گوی کاملا شبیه به هم و یکسان در اختیار ما است.
یکی از این گوی ها کمی سبک تر از هشت گوی دیگر است.
از سوی دیگر فقط یک ترازوی ساده، با دو کفه در اختیار شما قرار دارد
و فقط اجازه دوبار استفاده از ترازو و وزن کردن گوی ها را دارید.
چگونه می توانید گوی سبک تر را پیدا کنید؟
تهیه شده از کتاب (پرورش حافظه) یورگ.بی.تایلاکر با ترجمه کتایون تجلی
یکی از افرادی که به یک سفر اکتشافی رفته بود،
بخشی از رویدادهای سفر خود را این طور گزارش میکند :
من یک کیلومتر به سمت جنوب رفتم،
بعد یک کیلومتر به سمت شرق و بار دیگر یک کیلومتر دیگر به سمت شمال رفتم،
اما دوباره سر جای اول بودم، آن جا بود که به یک خرس برخوردم.
حال این سؤال مطرح می شود که این خرس چه رنگی داشت؟
آْنچه را که از یک سؤال به نظر خنده دار کودکانه در می یابیم،
این است که مسئله، یک زمینه ی ریاضی بسیار جدی دارد.
برای جواب به این سؤال، ابتدا باید بفهمیم که اصلا چگونه امکان دارد که
چنین مسیری را با سه زاویه ی قائمه برویم و دوباره سر جای اول باشیم؟
آیا شما نظر خاصی دارید؟
تهیه شده از کتاب (پرورش حافظه) یورگ.بی.تایلاکر با ترجمه کتایون تجلی
شش دانش آموز به یک رستوران می روند و به مدیر آن چنین پیشنهاد می کنند :
ما به شما 3000 مارک می دهیم و در برابر آن می خواهیم به تعداد موقعیت های مختلفی که بتوانیم در ترتیب نشستن خود ایجاد کنیم، به ما غذای گرم بدهید.
مدیر رستوران قیمت هر وعده غذا را دو مارک محاسبه می کند و با خود می گوید که معامله خوبی است، بنابر این موافقت می کند.
سؤال : مدیر رستوران در این معامله چقدر سود یا زیان می کند؟
تهیه شده از کتاب (پرورش حافظه) یورگ.بی.تایلاکر با ترجمه کتایون تجلی
ابتدا یک شتر از کسی بطور امانت گرفته و به جمع شترها اضافه می کنیم
و تعداد شترها 18 نفر می شوند
حال به نفر اول یک دوم از کل شترها (هجده) که می شود 9 نفر شتر می دهیم
به نفر دوم یک سوم از کل شترها (هجده ) که می شود 6 نفر شتر می دهیم
به نفر سوم یک نهم از کل شترها (هجده ) که می شود 2 نفر شتر می دهیم
و در پایان یک نفر شتر هم که بصورت امانی از کسی قرض گرفته بودیم عودت می دهیم.
گفتم خسته و نا امیدم!
گفتی هرگز از رحمت من نا امید مباشید (زمر 53 )
گفتم کسی را ندارم !
گفتی از رگ گردن به تو نزدیک ترم (ق 16)
گفتم انگار منو فراموش کردی ؟
گفتی مرا یاد کنید تا شمارا یاد کنم (بقره 15 )
گفتم تا کی باید صبر کرد ؟
گفتی و تو چه دانی ؟ شاید آن ساعت بسیار نزدیک باشد (احزاب 63 )
گفتم دلم گرفته !
گفتی باید به فضل و رحمت من شادمان شوید (یونس 58 )