در هر کفه ترازو به دلخواه ، سه گوی قرار دهید.
اگر هر دو گروه سه تایی گوی ها یک وزن داشتند، گوی مورد نظر در داخل آنها نیست .
با سه عدد گوی باقیمانده جلو می رویم: در کفه چپ ترازو یک گوی و در کفه راست آن گوی دیگر قرار می دهیم.
اگر وزن آنها یکی بود ، آخرین گوی باقیمانده ، همان گوی مورد نظر است که آن را وزن نکردیم.
برای اطمینان آن را در ترازو بگذارید .
اگر وزنه به یک سمت گرایش پیدا کند و سنگین تر شود ،
باز هم معلوم می شود که گوی مورد نظر همان است.
اگر در اولین سنجش یک کفه ترازو پائین آمد، معلوم می شود که گوی مورد نظر در همان گروه گوی ها قرار دارد.
با جا به جا کردن تک تک آنها با باقیماند گوی ها، می توان گوی مورد نظر را یافت.
تهیه شده از کتاب (پرورش حافظه) یورگ.بی.تایلاکر با ترجمه کتایون تجلی
تنها راهی که یک چنین مسیری را امکان پذیر می سازد ، این است که فرد در قطبین باشد، نقطه حرکت در این جا قطب شمال است.
از آنجا یک کیلومتر به سمت جنوب ، یک کیلومتر به سمت شرق و دوباره یک کیلومتر برگشت به سمت شمال.
از قطب شمال فقط می توان به سمت جنوب رفت و از قطب جنوب فقط به قطب شمال.
در قطب شمال خرس قطبی وجود دارد که پوست آن هم سفید است.
(اما در قطب جنوب خرس وجود ندارد.)
تهیه شده از کتاب (پرورش حافظه) یورگ.بی.تایلاکر با ترجمه کتایون تجلی
سه برادر وارد یک رستوران شدند تا غذا بخورد .
آنها مقدار زیادی کباب و کوفته سفارش دادند .
گارسن یک کاسه بزرگ کوفته آورد .
برادرها یکی پس از دیگری مقداری از آن را خوردند.
به این ترتیب که : برادر اول یک سوم تمام کوفته های داخل کاسه را خورد.
برادر دوم یک سوم باقیماند کوفته ها را خورد و برادر سوم هم یک سوم از باقیماند کوفته ها را خورد.
زمانی که غذا خوردن آنها تمام شد ، هنوز هشت کوفته دیگر در کاسه باقی مانده بود.
هریک از برادرها چند کوفته خورده اند؟
تهیه شده از کتاب (پرورش حافظه) یورگ.بی.تایلاکر با ترجمه کتایون تجلی
آقایی وارد یک مغازه کلاه فروشی شد ، ابتدا اطراف خود را برانداز و سپس کلاه های زیادی را آزمایش کرد و سرانجام کلاهی را انتخاب کرد، به قیمت 20 مارک. او یک اسکناس 50 مارکی نو به فروشنده داد.
فروشنده پول خرد نداشت و بنابر این اسکناس 50 مارکی را برداشت و سریع به مغازه بغلی خود که یک نانوایی بود، رفت و با پنج اسکناس 10 مارکی برگشت.
فروشنده 30 مارک به خریدار داد و 20 مارک بقیه را داخل صندوق گذاشت.
خریدار هم تشکر کرد و کلاه برسر، از مغازه خارج شد.
طولی نکشید که نانوا با ناراحتی وارد مغازه کلاه فروشی شد و گفت که اسکناس 50 مارکی تقلبی است.
وقتی به فروشنده اثبات شد که اسکناس تقلبی است، او آهی کشید و یک اسکناس 50 مارکی اصل از صندوق خود برداشت و به نانوا داد.
سؤال: کلاه فروش چقدر ضرر کرد ؟
مراقب باشید که اشتباه نکنید ! به علاوه موجودی صندوق کلاه فروشی را در معامله حساب کنید.
تهیه شده از کتاب (پرورش حافظه) یورگ.بی.تایلاکر با ترجمه کتایون تجلی