امام زین العابدین(ع) :
خدایا، من در کلبه ی فقیرانه ی خود نعمتی را دارم که تو در عرش کبریائی خود نداری، من چون توئی دارم و تو چون خود نداری.
در حسرت کوچیم از این مرحله پست
مشتاق عبوریم از این کوچه بن بست
اینجا که غزل ها همه همرنگ سیاهی است
باید که بکوچیم اگر بال و پری هست
دید مجنون را یکی صحرا نورد
کاندرون بادیه بنشسته فرد
صفحه ای ریگ است و انگشتان قلم
می نویسد نام لیلی دم به دم
گفت : کای مجنون شیداچیست این؟
می نویسی نامه ؟ سوی کیست این ؟
گفت مشق نام لیلی می کنم
خاطر خود را تسلی می کنم
چون نمی باید میسر کام او
عشق بازی می کنم با نام او
تو اگر می دانستی ؟!
که چه دردی دارد !
که چه زخمی دارد !
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته نمی پرسیدی
آه ای مرد چرا تنهایی ؟!
ای جماعت، چطوره حالاتتون تهیه شده از اینترنت |